الثقلین

الثقلین
انّ کثیر من النّاس عن ایتنا لغافلون
نويسندگان
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان الثقلین و آدرس quran1001.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





 رسالت موسی (ع) آن بود که به سوی فرعون طغیانگر برود و او را از عذاب الهی بیم دهد تا او از خدایی فروشی خود دست بردارد و سرانجام بنی اسرائیل را آزاد سازد. ناگفته روشن است که ادعای رسالت در میان مردم معمولی، تا چه رسد در مقابل فراعنه با داشتن آن تمدن های پیش رفته، ادعای بزرگی است که باید با دلیل و برهان همراه باشد و اگر خدا به موسی (ع) چنین رسالت و پیام رسانی را می دهد، حتما باید او را با معجزه مجهز سازد و او بر اساس چنین قدرتی با دلگرمی و پشتیبانی غیبی، گام به پیش نهد. از این جهت خدا او را با معجزات گوناگونی مجهز کرد.

معجزات گوناگون حضرت موسی کلیم الله
در قرآن مجید براى موسى آیات و معجزات فراوانى آمده است از جمله:
1- تبدیل شدن عصا به مار عظیم و بلعیدن ابزار ساحران
خدا در همان بقعه مبارکه او را با دو معجزه مجهز کرد. یکی اینکه اگر عصا را بیفکند به صورت ماری در می آید و هر موقع برگیرد به همان حالت نخست باز می گردد، و دیگری اینکه اگر دستش را در گریبان یا بغل فرو برد و بیرون آورد، بدون هیچ عیب و نقص سفید و درخشان خواهد بود، گویی معجزه اول، معجزه وحشت آور و دوم، امید زاست که اگر به هم آمیخته شوند مظهر انذار و بشارت خواهند بود.پس از انتخاب موسی (علیه السلام) به پیامبری، خداوند برای این که به او مأموریت دهد تا نزد فرعون رفته، او را هدایت کند و اگر هدایت نشد، سرنگونش کند، مطالبی را از او می پرسد تا زمینه اعجاز، برای مأموریت فراهم گردد. خداوند فرمود: ای موسی در دست راست تو چیست؟ حضرت موسی (علیه السلام) گفت: این عصای من است که بر آن تکیه می کنم و با آن برگ درخت را برای گوسفندم می ریزم و برای رفع نیازهای دیگر است، مانند حمل زاد و توشه و.... بعد از این که از وی اقرار گرفت که آنچه در دست اوست عصاست، فرمود: آنچه در دست داری بینداز. وقتی عصا را انداخت، دید به صورت ماری متحرک در آمد: «وما تلک بیمینک یا موسی * قال هی عصای أتوکؤا علیها و أهش بها علی غنمی و لی فیها مارب أخری * قال ألقها یا موسی * فألقاها فإذا هی حیة تسعی» اى موسى! آن چیست به دست راست تو؟ گفت: این عصاى من است، بر آن تکیه مى کنم و با آن براى گوسفندانم برگ مى تکانم، و نیازهاى دیگرى هم براى من در آن هست. گفت: آن را بینداز اى موسى! پس آن را انداخت و ناگاه مارى شد که به سرعت مى خزید. (سوره طه، آیات 17 ـ 20) سیره" به معناى حالت و طریقه است، این کلمه در اصل، معناى نوعى از سیر مى داده، هم چنان که جلسه به معناى نوعى نشستن است. خداى سبحان در این آیه به موسى دستور مى دهد عصاى خود را از دست خود بیندازد، و او چون عصا را مى اندازد مى بیند مارى بزرگ شد، که با چابکى و چالاکى هر چه بیشتر به راه افتاد، و چون امر غیر مترقب دید که جماد ناگهان داراى حیات شد سخت تعجب کرد، خداى تعالى حرکت آن را در آیات مورد بحث سعى نامید، و فرمود " فألقاها فإذا هی حیة تسعى " ولى در جاى دیگر آن را اهتزاز خوانده و فرموده" رآها تهتز کأنها جان" پس چون دید آن مثل مارى [به سرعت] مى خزد «سوره قصص، آیه 31» و نیز در آیات مورد بحث آن حیوان را مار خوانده، و در جاى دیگر اژدها، و فرموده" فألقى عصاه فإذا هی ثعبان مبین" ترجمه: ناگهان عصاى خود را افکند و اژدهاى آشکارى شد (سوره اعراف، آیه 107 و سوره شعراء، آیه 32) چون ثعبان به معناى مار بسیار بزرگ است. آن عصا حقیقتا سیرتش، سیرت مار شد نه این که به صورت مار در آمد.

از این جا معلوم می شود وجود هر چیزی تابع اراده خداست و هیچ چیز با قطع نظر از اراده خدا از خود اقتضایی ندارد و گرنه می شود مستقل. همه امور تابع خواست خداوند است: «إنما أمره إذا أراد شیئا أن یقول له کن فیکون» فرمان او هرگاه چیزى را اراده کند، تنها این است که به آن بگوید: باش، پس مى شود. (سوره یس، آیه 82). اشیا از خود ذات و اصالتی ندارد و این که گفته می شود: وجود اصل است؛ یعنی در برابر ماهیت اصل است و گر نه چنانکه هرگونه ماهیتی تابع وجودی است که نصیب آنها شده است هرگونه وجودی نیز تابع نحوهی ایجاد حق است و هرگونه ایجادی نیز پیرو اراده خداست. پس اگر خداوند اراده کند که آنچه در دست موسای کلیم است مار باشد مار خواهد شد و اگر اراده کند که عصا باشد عصا خواهد شد. اما خواست ما مترتب است بر آنچه از اشیا دریافت می کنیم و آنچه از اشیا دریافت می کنیم مربوط به هستی آنهاست، هستی آنها هم مربوط به نحوه ایجاد آنهاست، ایجاد آنها هم عین اراده فعلی خدای سبحان است. موسی (علیه السلام) وقتی دید عصا، مار متحرک شد، گریخت. خداوند به او فرمود: «خذها ولا تخف سنعیدها سیرتها الأولی» گفت: آن را بگیر و مترس، به زودى آن را به صورت اولش باز مى گردانیم. (سوره طه، آیه 21) آن را بگیر و نترس که ما آن را به سیرت اولش درمی آوریم، زیر در اختیار اراده ماست.این جمله دلالت دارد بر اینکه موسى (ع) از آنچه دیده ترسیده، و در جاى دیگر آمده که فرمود" فلما رآها تهتز کأنها جان ولى مدبرا و لم یعقب یا موسى أقبل و لا تخف" ترجمه: و چون آن را دید که حرکت مى کند گویى مار است آن چنان فرار کرد که دیگر پشت سر خود را ننگریست، گفتیم اى موسى بیا و نترس (سوره قصص، آیه 31). البته باید دانست که میان خوف و خشیت فرق است، آنچه با فضیلت شجاعت منافات دارد خشیت است نه خوف که به معناى دست زدن به مقدمات احتراز است، و انبیاء (ع) از خشیت منزهند نه از خوف. خوف غیر از خشیت است. خشیت آن تأثر قلبی است که انسان چیزی را مبدأ اثر بداند و از او قلبا حریم بگیرد، ولی خوف ترتیب اثر عملی است. انبیای الهی و موحدان جز از خدا از هیچ عاملی خشیت ندارند، زیرا سراسر جهان امکان را سپاهیان حق می دانند: "لله جنود السموات والأرض" (سوره فتح، آیات 4 و 7) و هر موجودی بخواهد هرگونه اثری داشته باشد، باید به اذن خدای سبحان باشد. اما خوف که ترتیب اثر و پرهیز عملی از شیء زیانبار است نقص نیست. انسان موحد از مار و عقرب می ترسد و هم چنین از دیواری که درحال سقوط است، فاصله می گیرد، پس از اینها خائف است، ولی از هیچ یک خشیت ندارد. تأثر قلبی او این نیست که آن مار یا عقرب یا دیوار درحال انهدام واقعا مؤثر است، بلکه خشیتش از خداست.

انبیا (علیهم السلام) فقط از خدا می هراسند: «الذین یبلغون رسالات الله ویخشونه ولا یخشون أحدا إلا الله» [پیامبران] کسانى هستند که پیام هاى خدا را مى رسانند و از او مى ترسند و از هیچ کس جز خدا نمى ترسند، و خدا براى حسابرسى کفایت مى کند. (سوره احزاب، آیه 39)، اما پرهیز عملی از اشیا دارند، نه به این معنا که اشیا واقعا مبدأ زیانند، بلکه مؤثر تنها خداست و همه اشیای جهان در سودرسانی و زیانباری تنها مجرای فیض و اثر ارادهی خداست. در سوره مبارکه نمل، داستان اژدها شدن عصای حضرت موسی، این گونه بیان شده است: «و ألق عصاک فلما رءاها تهتز کأنها جان ولی مدبرا ولم یعقب یا موسی لا تخف إنی لا یخاف لدی المرسلون» (سوره نمل، آیه 1) ترجمه: وقتی عصا را انداخت، آن عصا ماری شد که از نظر بزرگی اژدها بود و از نظر جست و خیز مانند یک بچه مار. از این رو موسی از آن مار رو برگرداند و دیگر برنگشت. خدای سبحان ندا داد: ای موسی نترس، زیرا پیامبران نزد من هراسی ندارند. البته نه این که فقط خداوند با این سخن استدلال کرده باشد بلکه این معنا، گذشته از تجلی لفظی، به صورت امنیت در قلب کلیم خدا ظهور کرد. پیامبران نزد خدایند و نزد خدا بودن با هراس سازگار نیست. نزد خدا بودن به معنای قرب مکانتی و تحت ولایت الهی بودن است،نه قرب مکانی. کسی که به خدا نزدیک است، تحت ولایت و اراده تکوینی اوست و مؤمنان نیایشگر به خدا نزدیکند: «إنی قریب أجیب دعوة الداع إذا دعان فلیستجیبوا لی ولیؤمنوا بی» همانا من [به آنها] نزدیکم و دعاى دعا کننده را وقتى که مرا بخواند پاسخ مى دهم، پس آنها نیز دعوت مرا اجابت کنند و به من ایمان بیاورند، باشد که راه یابند. (سوره بقره، آیه 186) و کفار متمرد از عبادات و دعا از خدا دورند: «اولئک ینادون من مکان بعید» [و گویى] آنها از جایى دور ندا شوند. (سوره فصلت، آیه 44) و آنان که دورند مستحق رعب و هراسند، چنانکه در دلهای کافران ترس القا می شود: «سنلقی فی قلوب الذین کفروا الرعب» به زودى در دل کافران رعب و هراس خواهیم افکند (سوره آل عمران، آیه 151) و آنان که نزدیکند شایسته امن و رجایند: «ألا بذکر الله تطمئن القلوب». آگاه باش که با یاد خدا دل ها آرام گیرد. (سوره رعد، آیه 28). از این رو خداوند به موسای کلیم می فرماید: «ولا تخف إنک من الامنین» [خطاب شد:] اى موسى! پیش آى و مترس که تو از ایمنانى. (سوره قصص، آیه 31) نترس، تو تحت ولایت من از ایمنی کامل برخورداری. مسایل وحی و نبوت و اعجاز برای موسی (علیه السلام) حل شده بود و او همواره خود را تحت ولایت خداوند می دید و دیگر هراسی نداشت، از این رو وقتی سحرگاه، بنی اسرائیل مستضعف را به فرمان الهی به همراه خود کنار دریای روان آورد، صبح که فرعونیان آنها را تعقیب کردند، بنی اسرائیل به موسای کلیم عرض کردند: ما در امان نیستیم، زیرا دریای روان در پیش است است و لشکر جرار هم در پشت سر و مابین دو خطر قرار گرفته ایم، حضرت موسی با بیان قاطع فرمود: «کلا إن معی ربی سیهدین» گفت: چنین نیست، بى تردید پروردگارم با من است و به زودى هدایتم خواهد کرد. (سوره شعراء، آیه 62) کلا حرف ردع است و جمله نیز اسمیه و همراه با تأکید است. یعنی چنین نیست، دریا و شمشیر هر دو مقهور خدایند. چون من تحت ولایت خداوندم، اگر خداوند دستور داد که جلو برویم، دریا در اختیار ماست و اگر دستور داد برگردیم، آنها شکست خواهند خورد. کسی که بر اثر احتمال خطر ترسید، اکنون با مشاهده عوامل هلاک و خطر قطعی، نه تنها خود هیچ هراسی ندارد، بلکه دیگران را هم از هراس باز می دارد.

2- ید بیضاء یا درخشیدن دست موسى (ع) همچون یک منبع نور
یکی از معجزات حضرت موسی "ید بیضاء" یعنی دست تابان است که در سه سوره مطرح است. خداوند در سوره قصص می فرماید: «اسلک یدک فی جیبک تخرج بیضاء من غیر سوء و اضمم إلیک جناحک من الرهب فذانک برهانان من ربک إلى فرعون و ملائه إنهم کانوا قوما فاسقین» دست خود را به گریبانت ببر تا سفید [و درخشان] و بى گزند بیرون آید و دست و بازویت را به خود بچسبان تا ترس تو فرو نشیند [و مضطرب نباشى] و اینها دو برهان از جانب پروردگار توست [که باید] به سوى فرعون و مهترانش [ببرى]، زیرا آنها قومى نافرمان اند (قصص، 32) و در سوره طه چنین آمده است: «واضمم یدک الی جناحک تخرج بیضاء من غیر سوء ءایة اخری» و دست خویش در بغل کن، تا بى هیچ گزندى [به عنوان] معجزه اى دیگر سفید [و درخشان] بیرون آید. (سوره طه، آیه 22) دستت را در بغل و پهلویت بگذار و سپس بیرون بیاور و ببین که به خوبی روشن است و این تابش دست نشانه بیماری برص و مانند آن نیست چنانکه بعضی از تحریف کننده های کتب آسمانی پیشین پنداشته اند. از این رو برای دفع هرگونه توهم، کلمه "من غیر سوء" ضمیمه شده است. " ضم" به معناى جمع کردن میان دو چیز است، و " جناح" به معناى بال مرغ، و دست و بازوى آدمى و زیر بغل او است، و بعید نیست مراد از آن در اینجا همان معناى اخیر باشد، زیرا در جاى دیگر در همین باره فرموده " أدخل یدک فی جیبک" ترجمه: دستت را داخل گریبانت کن (سوره نمل، آیه 12). کلمه " سوء" به معناى هر بدى و زشتى است، بعضى گفته اند: این تعبیر در آیه شریفه کنایه از برص است و معنایش این است که دست خود را جمع کن، و آن را داخل گریبان و زیر بغلت ببر، و آن را نورانى بیرون آر، بدون اینکه دچار برص و یا هر حالت بد دیگرى شده باشد. جمله " آیة أخرى " حال از ضمیر در" تخرج" است، و اشاره است به اینکه اژدها شدن عصا یک آیت بود، و ید بیضاء آیت دومى، هم چنان که در همین باره فرموده" فذانک برهانان من ربک إلى فرعون و ملائه" ترجمه: و اینها دو برهان از جانب پروردگار توست [که باید] به سوى فرعون و مهترانش [ببرى]، زیرا آنها قومى نافرمان اند (قصص، 32). خداوند در باره ید بیضاء فرمود: این آیتی دیگر است. تعبیر از معجزه به آیت و نشانه، بسیار مناسب و زیباست. این نشانه نبوت توست، چون ارتباط تو با جهان غیب خارق عادت است، این کار هم خارق عادت است. تو مدعی ارتباط با عالم ماورای طبیعت هستی و پیوند یک انسان با ماورای طبیعت خارق عادت است، این آیت که خارق عادت است نشانهی صدق دعوی توست. حضرت موسی (علیه السلام) دعوتی داشت و ادعایی؛ دعوت او به توحید و معاد بود که باید آن را با برهان ثابت کند، اما ادعای او نبوت بود که آن را باید با معجزه به ثبوت برساند و این ید بیضاء آیت صدق دعوی او بود تا از معجزات بزرگ خدا آگاه شود: «لنریک من ءایاتنا الکبری» تا پاره اى از آیات بزرگ تر خود را به تو نشان دهیم (سوره طه، آیه 23). " لام" بر سر این جمله لام تعلیل است، و جمله متعلق به مصدر است، گویا گفته شده: آنچه ما به دست تو اجراء کردیم براى این بود که بعضى از آیات کبراى خود را به تو نشان دهیم.
درباره ید بیضاء دو تعبیر آمده است:
1- «اسلک یدک فى جیبک تخرج بیضاء من غیر سوء و اضمم إلیک جناحک من الرهب» دست خود را به گریبانت ببر تا سفید [و درخشان] و بى گزند بیرون آید ( قصص، 32).
2- «و اضمم إلیک جناحک من الرهب» و دست و بازویت را به خود بچسبان تا ترس تو فرو نشیند [و مضطرب نباشى] (قصص، 32).
مترجمان قرآن «جیب» را به معنی گریبان گرفته اند، در حالی که قرآن در آیه دوم، کلمه «جناحک» را به کار برده است که مناسب است با بغل، مثل اینکه دست های انسان بالای اوست.

3- طوفانهاى کوبنده
4- " ملخ" که بر زراعتها و درختان آنها مسلط گشت و آفت کشاورزى آبادشان شد- (و الجراد) (اعراف- 133)
5- " قمل" یک نوع آفت نباتى که غلات را نابود مى کرد- (و القمل) (اعراف- 133)
6- " ضفادع" قورباغه ها که از رود نیل سر برآوردند و آن قدر تولید مثل کردند که زندگى آنها را قرین بدبختى و مشکلات کرد- (و الضفادع) (اعراف- 133).
7- " دم" یا ابتلاى عمومى به خون دماغ شدن و یا به رنگ خون درآمدن رود نیل بطورى که نه براى شرب قابل استفاده بود و نه کشاورزى (و الدم آیات مفصلات) (اعراف- 133).

خداوند در سوره اعراف می فرماید: «فأرسلنا علیهم الطوفان و الجراد و القمل و الضفادع و الدم ءایات مفصلات فاستکبروا و کانوا قوما مجرمین» ترجمه: پس طوفان و ملخ و شپش و وزغ ها و خون را که معجزاتى از هم جدا بودند برایشان فرستادیم، باز هم سرکشى کردند و قومى بزهکار بودند. (اعراف- 133). کلمه" طوفان" به گفته راغب به معناى هر حادثه اى است که انسان را احاطه کند، و لیکن بیشتر متعارف شده که در آب بسیار زیاد استعمال شود. و در مجمع البحرین مى گوید:این کلمه به معناى سیلى است که زمین را در خود غرق کند، و اصل آن، ماده" طوف" است که به معناى طواف و دور زدن مى باشد به هر حادثه اى که انسان را احاطه کند، طوفان گفته شده، ولى در لغت عرب، بیشتر به سیلابها و امواج گردنده و کوبنده اى گفته مى شود که خانه ها را ویران مى کند و درختان را از ریشه برمى کند (اگر چه در زبان فارسى امروز، طوفان بیشتر به بادهاى شدید و کوبنده اطلاق مى گردد). سپس" ملخ را بر زراعتها و درختان آنها، مسلط ساخت" (و الجراد) در روایات وارد شده است، آن چنان ملخ به جان درختان و زراعتها افتاد که همه را از شاخ و برگ خالى کرد، حتى بدن آنها را نیز آزار مى داد آن چنان که داد و فریاد آنها بلند شده بود.هر بار که بلائى فرا مى رسید، دست به دامن موسى (ع) مى زدند، تا از خدا بخواهد رفع بلا کند، بعد از طوفان و ملخ خوارگى نیز همین تقاضا را کردند، و موسى (ع) پذیرفت و بلا برطرف شد، ولى باز دست از لجاجت خویش برنداشتند.
بار سوم" قمل" را بر آنها مسلط ساخت (و القمل). در اینکه منظور از " قمل" چیست؟ میان مفسران گفتگو است، ولى ظاهر این است که یک نوع آفت نباتى بوده که به غلات آنها افتاد، و همه را فاسد کرد.علامه طباطبایی می فرماید: کلمه" قمل"- به ضم قاف و تشدید میم- به گفته بعضى ها به معناى میمون هاى درشت هیکل و به گفته بعضى دیگر به معناى مگس هاى ریز است. و قمل- به فتح قاف و سکون میم- به معناى شپش معروف است. هنگامى که امواج این بلا فرو نشست و باز ایمان نیاوردند، بار دیگر خداوند، نسل قورباغه را آن چنان افزایش داد که به صورت یک بلا زندگى آنها را فرا گرفت (و الضفادع) همه جا قورباغه هاى بزرگ و کوچک، حتى در خانه ها و اطاقها و سفره ها و ظروف غذا مزاحم آنان بودند، آن چنان که دنیا بر آنان تنگ شد ولى باز در برابر حق زانو نزدند و تسلیم نشدند. در این هنگام خداوند خون را بر آنها مسلط ساخت (و الدم) بعضى گفته اند بیمارى رعاف (خون دماغ شدن) به صورت یک بیمارى عمومى درآمد و همگى گرفتار آن شدند، ولى بیشتر روات و مفسران گفته اند رودخانه عظیم نیل به رنگ خون درآمد، آن چنان که براى هیچ مصرفى قابل استفاده نبود!و در پایان مى فرماید:" این آیات و معجزات آشکار و نشانه هاى حقانیت موسى را به آنها نشان دادیم، اما آنها در برابر آن تکبر ورزیدند و از قبول حق سرباز زدند و جمعیت مجرم و گنهکارى بودند" (آیات مفصلات فاستکبروا و کانوا قوما مجرمین). کلمه" مفصلات" از تفصیل به معناى جدا جدا کردن اجزاى یک شى ء متصل است، که لازمه آن متمایز شدن هر جزئى است از اجزاى دیگر.
پس بنابراین، از اینکه فرمود:" آیات مفصلات" استفاده مى شود آیاتى که به سوى قوم فرعون فرستاده مى شده یک جا و یک دفعه نبوده، بلکه هر کدام جداى از ما بقى فرستاده مى شده، و این خود دلیل بر این است که این آیات آیاتى است الهى که هر کدام در موقع مناسبش نازل مى شود، چون اگر یک جا نازل مى شد ممکن بود خیال کنند یک امر اتفاقى و جزافى بوده و ربطى به موسى و نفرین او نداشته است.در بعضى از روایات مى خوانیم که هر کدام از این بلاها، در یک سال واقع مى شد یعنى یک سال طوفان و سیلاب، سال دیگر ملخ خوارگى، و سال بعد آفات نباتى و همچنین، ولى در بعضى دیگر از روایات مى خوانیم که میان هر یک از اینها با دیگرى یک ماه بیشتر فاصله نبود، ولى در هر حال شک نیست که در فواصل مختلف و جدا از یکدیگر (چنان که قرآن مى گوید مفصلات) صورت گرفت، تا مهلت کافى براى تفکر و تنبه و بیدارى داشته باشند.
قابل توجه اینکه در روایات مى خوانیم که این بلاها تنها دامان فرعونیان را مى گرفت و بنى اسرائیل از آن برکنار بودند، شک نیست که این یک نوع اعجاز بوده، اما قسمتى از آن را مى توان با توجه به نکته زیر توجیه علمى نمود، زیرا مى دانیم در کشورى با مشخصات مصر، بهترین نقطه زیبا و مورد توجه همان دو طرف شط عظیم نیل بوده است که در اختیار فرعونیان و قبطیها قرار داشت، قصرهاى زیبا و خانه هاى مجلل و باغهاى خرم و مزارع آباد را در همین منطقه مى ساختند و طبعا به بنى اسرائیل که بردگان آنها بودند، از زمینهاى دور افتاده و بیابانها و نقاط کم آب، سهمى مى رسید.طبیعى است هنگامى که طوفان و سیلاب برخاست، از همه نزدیکتر به کام خطر دو طرف شط عظیم نیل بوده و همچنین قورباغه ها از شط برخاستند و اثر خونابه شدن شط قبل از همه در خانه هاى فرعونیان نمایان شد، و اما ملخ و آفات نباتى نیز در درجه اول متوجه نقاط سرسبزتر و پربرکتتر مى شود.

8- شکافته شدن دریا به گونه اى که بنى اسرائیل توانستند از آن بگذرند.
خداوند در این باره می فرماید: «و إذ فرقنا بکم البحر فأنجیناکم و أغرقنا ءال فرعون و أنتم تنظرون» ترجمه: و [یاد کنید] آن گاه که دریا را برایتان بشکافتیم و شما را نجات دادیم و فرعونیان را غرق نمودیم و شما نظاره مى کردید. (بقره- 50) آیه مورد بحث در حقیقت توضیحى بر چگونگى نجات بنى اسرائیل از چنگال فرعونیان است که خود نشانه اى است از نعمتهاى بزرگ پروردگار بر بنى اسرائیل. مى گوید:" به خاطر بیاورید هنگامى را که دریا را براى شما شکافتیم" (و إذ فرقنا بکم البحر)." و شما را نجات دادیم و فرعونیان را غرق کردیم در حالى که تماشا مى کردید" (فأنجیناکم و أغرقنا آل فرعون و أنتم تنظرون). ماجراى غرق شدن فرعونیان در دریا و نجات بنى اسرائیل از چنگال آنها در سوره هاى متعددى از قرآن آمده است، از جمله سوره اعراف آیه 136- انفال آیه 54- اسراء آیه 103- شعراء آیه 63 و 66- زخرف آیه 55 و دخان آیه 17 به بعد.
در این سوره ها تقریبا همه جزئیات این ماجرا شرح داده شده، ولى در آیه مورد بحث، تنها اشاره اى از نظر نعمت و لطف خداوند به بنى اسرائیل شده، تا آنها را به پذیرش اسلام، آئین نجات بخش جدید، تشویق کند. موسى پس از تبلیغ فراوان و دعوت فرعون و فرعونیان و ارائه معجزات گوناگون و عدم پذیرش آنها مامور مى شود که نیمه شب با بنى اسرائیل از مصر کوچ کند، اما هنگامى که به نزدیک دریا (شط عظیم نیل) مى رسد، ناگاه متوجه مى شوند که فرعون و لشگرش آنها را از پشت سر تعقیب مى کنند، اضطراب و وحشت سراسر وجود بنى اسرائیل را فرا مى گیرد. از پیش رو دریا و از پشت سر لشگر نیرومند فرعون که تاب مقاومت با آن را ندارند، در اینجا است که موسى (ع) ماموریت پیدا مى کند" عصا" را به دریا بزند، راههاى متعددى از دل دریا گشوده مى شود، و جمعیت بنى اسرائیل به سلامت از دریا مى گذرند، از آن طرف لشگر مخالف که هم چنان آنها را تعقیب مى کردند همه به وسط دریا مى رسند، آبها بهم مى پیوندند، و همگى هلاک مى شوند.جسدهاى مرده لشکریان فرعون روى آبها قرار مى گیرند، و جمعیت بنى اسرائیل با چشم خویش مى بینند که دشمن به چه روزى افتاده است؟.

9- نزول" من" و" سلوى"
خداوند می فرماید: «و أنزلنا علیکم المن و السلوى» و من و سلوى بر شما نازل کردیم (بقره- 57) آن گونه که از آیات سوره مائده (20 و 21 و 22) بر مى آید پس از آنکه بنى اسرائیل از چنگال فرعونیان نجات یافتند، خداوند به آنها فرمان داد که به سوى سرزمین مقدس فلسطین حرکت کنند و در آن وارد شوند، اما بنى اسرائیل زیر بار این فرمان نرفتند و گفتند: تا ستمکاران (قوم عمالقه) از آنجا بیرون نروند ما وارد این سرزمین نخواهیم شد، به این هم اکتفاء نکردند، بلکه به موسى گفتند:" تو و خدایت به جنگ آنها بروید پس از آنکه پیروز شدید ما وارد خواهیم شد"!.
موسى از این سخن سخت ناراحت گشت و به پیشگاه خداوند شکایت کرد سر انجام چنین مقرر شد که بنى اسرائیل مدت چهل سال در بیابان (صحراى سینا) سرگردان بمانند.گروهى از آنها از کار خود سخت پشیمان شدند و به درگاه خدا روى آوردند خدا بار دیگر بنى اسرائیل را مشمول نعمتهاى خود قرار داد که به قسمتى از آن در آیه مورد بحث اشاره مى کند:" ما ابر را بر سر شما سایبان قرار دادیم" (و ظللنا علیکم الغمام). پیدا است مسافرى که روز از صبح تا غروب در بیابان، در دل آفتاب، راهپیمایى مى کند از یک سایه گوارا (همچون سایه ابر که نه فضا را بر انسان محدود مى کند و نه مانع نور و وزش نسیم است) چقدر لذت مى برد.از سوى دیگر رهروان این بیابان خشک و سوزان، آنهم براى یک مدت طولانى چهل ساله نیاز به مواد غذایى کافى دارند، این مشکل را نیز خداوند براى آنها حل کرد چنان که در دنباله همین آیه مى فرماید:" ما من و سلوى را (که غذایى لذیذ و نیروبخش بود) بر شما نازل کردیم.

10- جوشیدن چشمه ها از سنگ
خداوند می فرماید: «فقلنا اضرب بعصاک الحجر فانفجرت منه اثنتا عشرة عینا» ترجمه: به او گفتیم: با عصایت به این سنگ بزن. آن گاه دوازده چشمه از آن جوشید [به گونه اى که] هر قبیله اى آبگیر خود را مى شناخت.(بقره- 60). در این آیه خداوند به یکى دیگر از نعمتهاى مهمى که به بنى اسرائیل ارزانى داشت اشاره کرده مى گوید:" به خاطر بیاورید هنگامى" که موسى (در آن بیابان خشک و سوزان که بنى اسرائیل از جهت آب سخت در مضیقه قرار داشتند) از خداوند خود براى قومش تقاضاى آب کرد" (و إذ استسقى موسى لقومه). و خدا این تقاضا را قبول فرمود، چنان که قرآن مى گوید:" ما به او دستور دادیم که عصاى خود را بر آن سنگ مخصوص بزن" (فقلنا اضرب بعصاک الحجر)." ناگهان آب از آن جوشیدن گرفت و دوازده چشمه آب (درست به تعداد قبائل بنى اسرائیل) از آن با سرعت و شدت جارى شد" (فانفجرت منه اثنتا عشرة عینا). هر یک از این چشمه ها به سوى طایفه اى سرازیر گردید، به گونه اى که اسباط و قبائل بنى اسرائیل" هر کدام بخوبى چشمه خود را مى شناختند" (قد علم کل أناس مشربهم). در اینکه این سنگ چگونه سنگى بوده، و موسى چگونه با عصا بر آن مى زده، و جریان آب از آن به چه صورت تحقق مى یافته، سخن بسیار گفته اند، آنچه قرآن در این باره مى گوید بیش از این نیست که موسى عصاى خود را بر سنگ زد، و دوازده چشمه آب از آن جارى گردید.
بعضى از مفسران گفته اند این سنگ صخره اى بوده است در یک قسمت کوهستانى مشرف بر آن بیابان، و تعبیر به" انبجست" که در آیه 160 سوره اعراف آمده نشان مى دهد که آب در آغاز به صورت کم از آن سنگ بیرون آمده، سپس فزونى گرفت به حدى که هر یک از قبائل بنى اسرائیل و حیواناتى که همراهشان بود از آن سیراب گشتند، و جاى تعجب نیست که از قطعه سنگى در کوهستان چنین آبى جارى شود، ولى مسلما همه اینها با یک نحوه" اعجاز" آمیخته بود.اما اینکه جمعى گفته اند این سنگ قطعه سنگ مخصوصى بود که بنى اسرائیل آن را با خود حمل مى کردند، و هر جا نیاز به آب داشتند بر زمین مى گذاشتند و موسى با عصاى خود بر آن مى زد و آب از آن جارى مى شد، در آیات قرآن دلیلى بر آن نیست، هر چند در پاره از روایات اشاره اى به آن شده است.
در فصل هفدهم از" سفر خروج" تورات نیز چنین مى خوانیم:" و خداوند به موسى گفت در پیشاپیش قوم بگذر، و بعضى از مشایخ اسرائیل را به همراهت بگیر، و عصائى که به آن نهر را زده بودى بدستت گرفته، روانه شو- اینک من در آنجا در برابر تو، به کوه" حوریب" مى ایستیم و صخره را بزن که آب از آن جارى خواهد شد، تا قوم بنوشند و موسى در حضور مشایخ اسرائیل چنین کرد" به هر حال خداوند از یک سو بر آنها من و سلوى نازل کرد، و از سوى دیگر آب بقدر کافى در اختیارشان گذاشت، و به آنها فرمود:" از روزى خداوند بخورید و بنوشید اما فساد و خرابى در زمین نکنید" (کلوا و اشربوا من رزق الله و لا تعثوا فی الأرض مفسدین). در حقیقت به آنها گوشزد مى کند که حداقل به عنوان سپاسگزارى در برابر این نعمتهاى بزرگ هم که باشد لجاجت و خیره سرى و آزار پیامبران را کنار بگذارید. در آیه مورد بحث در مورد جوشیدن آب تعبیر به" انفجرت" شده، در حالى در آیه 160 سوره اعراف بجاى آن" انبجست" آمده است که اولى به معنى جریان شدید آب است و دومى جریان خفیف و ملایم. آیه دوم ممکن است اشاره به مرحله ابتدایى جریان این آب باشد تا مایه وحشت آنها نگردد و بنى اسرائیل بخوبى بتوانند آن را مهار کرده و در کنترل خود در آورند، در حالى که انفجرت به مرحله نهایى آن که شدت جریان آب است ناظر است.
در کتاب مفردات راغب آمده است که" انبجاس" در جایى گفته مى شود که آب از روزنه کوچکى بیرون آید و انفجار به هنگامى گفته مى شود که از محل وسیعى بیرون مى ریزد، این تعبیر با آنچه قبلا گفتیم کاملا سازگار است. بعضى از کسانى که با منطق اعجاز آشنا نیستند، جوشیدن اینهمه آب و این چشمه ها را از آن صخره، بعید شمرده اند، در حالى که این گونه مسائل که قسمت مهمى از معجزه انبیاء را تشکیل مى دهد، چنان که در جاى خود گفته ایم، امر محال یا استثناء در قانون علیت نیست، بلکه تنها یک خارق عادت است یعنى مخالف با علت و معلولى است که ما با آن خو گرفته ایم.بدیهى است تغییر مسیر علل و معلول عادى براى خداوندى که خالق زمین و آسمان و تمام جهان هستى است به هیچ وجه مشکل نخواهد بود، چه اینکه اگر از روز اول این علل و معلول را طور دیگرى آفریده بود و ما با آن خو گرفته بودیم وضع کنونى را خارق عادت و محال مى پنداشتیم. کوتاه سخن اینکه: آفریننده عالم هستى و نظام علت و معلول، حاکم بر آن است نه محکوم آن، حتى در زندگى روزمره ما، موارد استثنایى در نظام موجود علت و معلول کم نیست، و به هر حال مساله اعجاز چه در گذشته چه در حال مشکل عقلى و علمى ایجاد نمى کند.

11- جدا شدن قسمتى از کوه و قرار گرفتن همچون سایبانى فوق آنان
خداوند می فرماید:«و إذ نتقنا الجبل فوقهم کأنه ظلة و ظنوا أنه واقع بهم خذوا ما ءاتیناکم بقوة و اذکروا ما فیه لعلکم تتقون» و [یاد کن] هنگامى را که کوه را کندیم و بالاى سرشان قرار دادیم که گویى سایبانى بود، و پنداشتند که بر سرشان خواهد افتاد. [گفتیم:] آنچه به شما داده ایم با جدیت بگیرید و محتواى آن را به خاطر بسپارید، امید که پرهیزکار شوید. (اعراف- 171) " نتقنا" از ماده" نتق" (بر وزن قلع) در اصل به معنى کندن چیزى از جایش و به سوى دیگرى پرتاب کردن است، به زنانى که زیاد فرزند مى آورند نیز" ناتق" مى گویند، زیرا به آسانى فرزند را از محیط رحم جدا کرده و به خارج مى گذارند.طبق گفته مفسر معروف طبرسى در مجمع البیان از قول ابن زید، این جریان هنگامى بود که موسى (ع) از کوه طور باز مى گشت و احکام تورات را با خود مى آورد، موقعى که وظایف واجب و دستورات حلال و حرام را به قوم خود اطلاع داد، آنها تصور کردند عمل به اینهمه وظائف کار مشکلى است و به همین جهت بناى مخالفت و نافرمانى گذاردند، در این هنگام قطعه عظیمى از کوه بالاى سر آنها قرار گرفت آنها چنان در وحشت فرو رفتند که دست به دامن موسى (ع) زدند، موسى (ع) در همان حال گفت: اگر پیمان وفادارى به این احکام ببندید این خطر برطرف خواهد شد، آنها تسلیم شدند و در پیشگاه خدا سجده کردند و بلا از سر آنها گذشت.
موسای کلیم معجزات فراوانی از خدای سبحان دریافت کرد، چنانکه در جریان هلاکت فرعونیان بازگو کرده است. اما مهمترین معجزه اش عصا و ید بیضاست. سحر با معجزه پهلو نزند"، برای آن است که سحر باطل است و معجزه حق و هرگز باطل در مصاف با حق مقاوم نخواهد بود. البته کسی که معجزه شناس نباشد، همین که ببیند عصای موسی اژدها شد، به او ایمان می آورد، چنانکه در زمان غیبت موسی (علیه السلام) با شنیدن بانگ گوساله سامری به وی مؤمن می شود. بنابر این برای پرهیز از تلون در عقاید، باید محقق بود نه مقلد؛ اعجاز را باید با برهان عقلی حل کرد و تفاوت آن را با سحر و شعبده و دیگر علوم غریبه به خوبی شناخت. کسی که گرفتار منطق حس است و فرق اعجاز را با علوم غریبه نمی داند، روزی بر اثر مار شدن عصای موسی به وی معتقد می شود و دیگر روز بر اثر بانگ گوساله سامری به او اعتقاد پیدا می کند. از این رو همه تلاش انبیا (علیهم السلام) مخصوصا خاتم انبیا (صلی الله علیه و آله و سلم) این است که مسلمان اهل تحقیق باشد.رابطه متواضعانه پیشوا و پیروخدای سبحان بعد از تجهیر موسی (علیه السلام) به دو معجزه نیر و نیرومند، فرمود: «واضمم إلیک جناحک من الرهب» (سوره قصص، آیه 32) هنگام ترس دست در گریبان بگذار یا وقتی که می خواهی امت خود را هدایت کنی، راهبانه و خاضعانه برخورد کن نه متکبرانه. دستها را باز نکن که این نشانه فخر و کبریایی است، بلکه آنها را به پهلو بچسبان. چنانکه خداوند به رسول اکرم (ص) فرمود: «واخفض جناحک لمن اتبعک من المؤمنین» و براى آن مؤمنانى که تو را پیروى کرده اند بال [محبت] بگستر. (سوره شعراء، آیه 215) خفض جناح، گاه برای احترام است، مانند این که قرآن کریم به فرزندان دستور می دهد: در برابر پدر و مادر خفض جناح کنید، یعنی احترام کنید. و گاهی برای ترحم، چنانکه خداوند به پیغمبر فرمود: نسبت به امت خفض جناح کن، یعنی ترحم کن. یعنی تو که می توانی اوج بگیری و به معراجها بار یابی، پرهایت را پهن کن و امتت را زیر پرهایت بپروران. خفض جناح نشانه تواضع است. رابطه پیشوایان با امتهایشان باید متواضعانه باشد، اگر عالم، خاضع بود، سخن او در دلها اثر می گذارد. خضوع و تواضع زینت علم است. وزیر علم، حلم و تواضع است: "تواضعوا لمن تعملونه العلم" نسبت به کسی که به او علم می آموزید متواضع باشید، "تواضعوا لمن طلبتم منه العلم" نسبت به کسی که از او علم می آموزید متواضع باشید. محور تعلیم و تربیت، تواضع است؛ معلم و متعلم هر دو باید اهل تواضع باشند. این تعلیمی است که با دریافت اصل وحی آمیخته است، نظیر دستور نماز که با تلقی اصل وحی همراه است.


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





[ سه شنبه 3 بهمن 1391 ] [ 22:16 ] [ استاد معین زاده ] [ ]
.: Weblog Themes By Weblog Skin :.
درباره وبلاگ

ای مردم، من از میان شما میروم ولی دو چیز گرانبها بین شما باقی میگذارم تا هر زمان بر انها تقدم جویید گمراه نخواهید شد و ان دو قران و عتر و اهل بیتم است. این دو هرگز از یکدیگر جدا نخواهند شد تا زمانی که در کنار چشمه کوثر به من ملحق شوند.
موضوعات وب
برچسب‌ ها
آرشيو مطالب
اسفند 1393
مرداد 1393 دی 1392 شهريور 1392 تير 1392 خرداد 1392 فروردين 1392 اسفند 1391 بهمن 1391 دی 1391 آذر 1391
امکانات وب

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 5
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 18
بازدید ماه : 331
بازدید کل : 13610
تعداد مطالب : 99
تعداد نظرات : 33
تعداد آنلاین : 1


اوقات شرعی